ایلمان همه زندگی فرنازایلمان همه زندگی فرناز، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

***ایلمان سمبل یک ایل***

*دومین سفر ایلمان اما......*

سلام گل پسر شلوغ خودم الحق که تو شلوغی به خودم رفتی هر چی باشه هردومون متولد خردادیم دیگه جونم برات بگه که هفته پیش با بابایی رفتیم یه مسافرت کوچولو...یه مسافرت داخل استانی خیر سرمون میخواستیم یکم آب و هوات عوض بشه و تو طبیعت بازی کنی و مثلا خوش بگذرونیم چه عرض کنم  کاری کردی که نرفته جورو پلاسمونو جمع کردیم و بدو بدو اومدیم خونه چون از وقتی سوار ماشین شدی همش میگفتی باید بشینم پشت فرمون و بازی کنم...ولی چون چند جا شنیده بودم که این کار خیلی خطرنااکه واسه همین به باباییت اجازه نمیدادم بغلت کنه و با فرمون بازی کنی تو راه همش گریه میکردی و اذیتمون کردی...بابایی جلوی یه پارک بزرگ نگه داشت که پیاده شیم و مثلا ...
26 شهريور 1392

***عکسای خوشگل موشگل****

  مگه از تخت مامان و بابا پایین میای...آوردم اینجا لباساتو عوض کنم به محض دراوردن لباسا از دستم فرار کردی و رو تخت بازی میکردی و خودتو میمالوندی به لحاف   اینجا هم جلفاست....هفته پیش رفته بودیم با اینکه اولین مسافرتت بود من میترسیدم تو ماشین طاقت نیاری و از نیمه راه برمون گردونی...ولی پسر خوبی بودی و بهمون خیییییییییییییلی خوش گذشت   اینجا هم که بینی مامان عکس رو خراب کرده (البته بینیم خیلی قشنگه اینجا بد فرم افتاده ) خونه مامانی نشستی تو راه پله و تو نمیای اینم کیک تولد خاله نگینه ...
2 شهريور 1392

***17 روز تا تولد گل پسر ما****

سلام ایلمان قشنگم عزیزم تا تولد یکسالگیت ١٧ روز مونده و مامانی هم داره از استرس میمیره....امیدوارم یه تولد آبرومند و خوب از آب دربیاد البته اگه شما همکاری کنی چون همه میگن نی نی ها تو تولد اولشون یکم بد اخلاق میشن...امیدوارم شما اینجوری نباشی چون عاشق موسیقی و نی نای نای کردنی دیگه گل پسر ما داره واسه خودش مرررررررررررررررررردی میشه چون داره یواش یواش حرف میزنه و مفهومشو میرسونه ********************************************************************* مثلا وقتی چیزی رو میخوای میگی "نننننننننننننننننه.".البته نمیدونم چرا اینو میگی *********************************************************************  موقعی که شیر میخوای میا...
2 شهريور 1392

*شب بیداری مامان*

سلام عزیزم الان که دارم این مطلبو مینویسم ساعت 1 شبه و شما لالا کردی ولی چون مامانی عادت نداره (شما اینجوری عادتش دادی )که زود بخوابه شبا تصمیم گرفتم بیام وبلاگتو آپ کنم البته امشب گوش شیطون کر خوب خوابیدی انگار آفرین به گل پسرم...چون دیشب تا ساعت 5 صبح بیدار بودیم و شما همش گریه میکردی...منم تا الان نخواستم بخوابم که اگه شما خدایی نکرده یوقت بیدار شی زودی بیام و شیر بدم و دوباره اگه خوابیدی بخوابونمت این عکس دیشبته...ساعت 4 که شما حس روزنامه خوندن و نوشتنت گرفته...فدات شم ....................................................................................................... اینجا هم بابایی با چه ذوق و شوقی رفته واست کتاب ...
2 شهريور 1392

***ایلمان 10 ماهه شد هورا****

                                                سلام گل پسر 10ماهگیت مبارک جیگر طلای خودم....دیگه داری واقعا واسه خودت مردی میشی ایلمانم دوروزه که شما مریض شدی ولی نمیدونم از کجا این ویروس لعنتی اومده تو بدنت که دو روزه تب داری و اسهال میری فدات شم الهی همیشه سالم  و سلامت باشی عزیییییییییییزم چون وقتی تو مریض میشی من خودمو مقصر میدونم و میگم چرا بیشتر مواظبت نبودم     ...
2 شهريور 1392

*چند تا عکس دیگه از وروجکم*

ایلمان در تاسوعای حسینی ایلمان انیشتین اون موهاتو بخخخخخخخخخورم ایلمان در حال خوردن پیاز چه...مگه چیههههههههههه تو ماشین بغل مامان اینجا هم بغل بابا ایلمان در شب چله خونه مامانی....اونم هندونه خودشه هاااااااااا   اینم عکسیه که واسه لاتاری انداختیم...البته ما نمیدونستیم عکس تو رو هم میخوان ولی عمو صبح گفت زودی از ایلمانم عکس بندازین و ماهم مجبور شدیم از خواب بیدارت کنیم و خواب آلود عکستو بندازیم شرمندتم ...
2 شهريور 1392

*13 بدر در خانه*

سلام شیطون بلای خودم....امروز 13 بدره و  از اونجایی که شما خیییییییییییلی شلوغ تشریف داری من و بابایی تصمیم گرفتیم امروز تو خونه 13 بدر کنیم چون دیدیم هر جا بریم شما یه جا بند نمیشی که خدایی نکرده اتفاقی برات میفته بابایی قول داده امروز واسه نهار بساط کباب راه بندازه عصر هم شما رو با سه چرخت ببریم پارک محله و زودی برت گردونیم با همه این شیطونیا و شلوغیا و خونرو ویرون کردنات بازم عاششششششششششقتم چند تا عکس هم میذارم ولی خاله ها ببخشید که خونمون یکم در هم بر همه چون با عجله گرفتم   ..........................................................................................................................
2 شهريور 1392

* دندونی *

ایلمان عزیزم شما تو تاریخ 18 دی ماه یعنی تقریبا تو 7 ماهگیت دندون دار شدی و اولین دندونتو هم از بالا درآوردی و چون قدیم میگفتن اگه بچه از بالا دندون در بیاره باید یه چیزی قربونی کنی و بابا جونت هم واست یه گوسفند چاق و چله خرید و قربونی کردیم اینم عکسش که بابا وحید وآقا قصابه  سعی میکنن شما رو بنشونن رو آقا گوسفنده   بعد از قربونی هم نوبت رسید به آش دندونی که ما به زبون خودمون بهش دیشلیغ میگیم  هر دوتا مامانی و مامان جون و خاله نگین و دختر خاله مهسا زحمت کشیدن و آش رو پختیم و تزیینش کردیم و گذاشتیم جلو شما که بریزی و بپاشی البته خدا رو شکر اینجا فکرت مشغول خونه بازی هست که مامانی واست خریده و گذاشتی ما یه عکس فور...
2 شهريور 1392

****واکسن 4 ماهگی****

سلام به گل پسر شجاع و قوی خودم جیگر مامان هفته پیش من و بابایی و مامانی رفتیم واسه  زدن واکسن ایلمان جونییییییییییییی   وای پسرم به خدا اگه واسه سلامتی خودت نبود عمرا نمیبردمت تا اونجوری جیغ نزنی   پسرک نازنینم خدارو شکر که فقط چند ساعت پات گرفت و ما هم تند تند حوله یخ میذاشتیم تا زودتر دردت کم بشه میدونی که دل مادر تحمل دیدن زدرد کشیدن جگر گوششو نداره
31 مرداد 1392