يك شب برفي و يك مامان بي خواب***
سلام پسرم.... سلام عزيز دلم. الان كه دارم اين مطلب رو واست مينويسم پنجشنبه ٩٢/١١/١٠ ساعت ١١:٤٧ دقيقه است و شماتو خواب ناز هستي و من بيدار. بيدارم چون بابايي تو راهه تهرانه و من نگرانم و نميتىنم
بخوابم و تا مطمين نشم بابايي سالم رسيده نميتونم بخوابم. امشب شاهد دومين بارش شديد برف هستيم. من كه عاششششششششق برفم و دلم ميخواست الان ميرفتم تو كوچه و با برفا بازي ميكردم . ساعات اوليه بارش برف خيلي قشنگ و رمانتيكه. شما هم مثل خودم عاشق برفي و تا يه خورده برف تو كو چه ميبيني با شوق و ذووووق فراووون ميگي: ماااااماااان قااااااار( قار تو زبون ما يعني همون برف؛)))) ). ننميدونم چرا امشب دلم يخورده گررفتس شايد به خاطر اينه كه بابايي پيشمون نيست. از خداي مهربون ميخوام همه كوچولو ها و به خصوص كوچولوي منو زير سايه ي خودش حفظ كنه. الهي آمين